چند نکته درباره ابزار آموزش عالی در ایران

 

ویل دورانت ، مؤلف تاریخ تمدن ، آنجا که به بحث درباره ایرانی ها می پردازد ، آنها را انسانهایی می داند که از دید آنها «علم متاعی است که باید آن را از بابل وارد کرد . » این حرف گرچه امروزه برای ما ناخوشایند است ؛ لیکن شواهدی که امروز در اختیار داریم نشان می دهد امروزه نیز این حرف صحیح است! . هیچ شاهدی هم بالاتر از اساسنامه فرهنگستان علوم ایران در اختیار نداریم . آنجا که هدف از تأسیس فرهنگستان علوم «دستیابی به آخرین فرآورده های علمی » تعریف شده است ، بله . دستیابی[۱]

ما در این مختصر قصد آن را نداریم که خیلی عمیق و ریشه ای به بحث درباره چالش های آموزش عالی در ایران بپردازیم ؛ که صلاحیت آن را نیز نداریم . اما حداقل انتقاداتی وارد است که وظیفه ایجاب می کند آنها را مطرح کنیم . حقیقت آن است که متأسفانه ، کارنامه آموزش عالی در ایران از جهات بسیاری شکست خورده است .

۱ – آمار ها حاکی از آن است که بیش از ۹۰% ایرانیان مایل هستند تحصیلات دانشگاهی داشته باشند و درصد قابل توجهی نیز چنین می کنند[۲] این آمارها برخلاف تفسیرهایی که در حواشی آن صورت می گیرد ، مبنی بر این که ایران به میزان قابل توجهی از میانگین های جهانی جلوتر است و به شاخص های مدنظر رسیده است ، حاکی از نوعی بیماری در جامعه است . بیماری «دانشگاه زدگی » . از دیگر سو ، تحصیلات دانشگاهی در حال حاضر ، به ابزاری در دست حاکمیت تبدیل شده است که از آن برای کاهش میزان بیکاری استفاده می کند . دلایل و شواهد بی شماری نیز بر این مدعا وجود دارد . کافی است دقت کنیم که وزارت علوم در صدر گزارش سالانه خود «تأخیر در ورود جوانان به بازار کار از طریق افزایش ظرفیت پذیرش دانشگاه ها » را مد نظر قرار می دهد[۳] . به عنوان مثال و شاهدی دیگر در این خصوص ، کافی است به اظهارات دکتر توفیقی پس از انتصاب به وزارت علوم توجه کنید . ایشان در صدر برنامه های کاری خود ، افزایش نسبت دانشجویان تحصیلات تکمیلی (ارشد و دکترا ) به کل دانشجویان از ۱۵% به ۳۰% را در یک بازه زمانی ۳ ساله ، مد نظر قرار دادند .

در هر حال ، به نظر می رسد ، تحصیلات دانشگاهی ، در حال حاضر ، بیش از آنکه بیانگر علاقه جوان ایرانی به علم و دانش باشد ، ابزاری دو سویه است . از یک سو دولت به عنوان شیوه ای تأخیری و ابزاری برای توزیع خیل جوانان جویای کار در بازه های زمانی مختلف ، از آن سود می جوید و از دیگر سو ، جوان ایرانی از آن به عنوان ابزاری برای «پنهان سازی » بی هدفی در زندگی بهره می گیرد . جوان جامعه ما کاری برای انجام دادن ندارد ؛ لذا ناچار است از طریق ادامه تحصیلات دانشگاهی اندکی از بی هدفی خود در زندگی را پنهان کند و ضمن این کار ، امکان استخدام در مشاغل صوری ادارات دولتی را افزایش بخشد .

۲ – کارنامه دانشگاه های ایران از جنبه دیگری نیز شکست خورده تلقی می شود . فراخوانی خیل عظیم روستائیان ، حاشیه نشینان و مستضعفان به شهرها ، هر چند که از دید بسیاری از کارشناسان ، نوعی حمایت از اقشار محروم تلقی می شود که از مبانی مشروعیت حکومت محسوب می گردد ، لیکن واقعیت تلخی در پس این ماجرا وجود دارد که لزوم تجدید نظر و یا بهبود فرآیند فراخوانی را می طلبد . این جمعیت عظیم ، که از دستیاری پدر در کار ، برمی خیزند و به دانشگاه های بزرگ می آیند ، تنها طرفی که از این (به اصطلاح ) تحصیلات آکادمیک خواهند بست ، شهرنشین شدن و پیوستن به توده بیکاران بی هدف شهری است پر واضح است که کمتر کسی حاضر است پس از ۴ سال زندگی در بهترین نقطه های شمال شهر تهران یا خیابان امیرآباد ، به شهر و آبادی خود برگردد و با پسر و یا دختر عمویش که هنوز آنجا مانده و اصلاً دانشگاه قبول نشده ، ازدواج کند . این وضعیت نیز معلول سیاست های دولت در اتخاذ و تدبیر مکانیسم هایی چون سهمیه مناطق در کنکور واحد سراسری است .

۳ – آموزش و پرورش کشور ، به عنوان سکوی پرتاب دانش آموز به دانشگاه ، در این زمینه ، کارنامه ای فاقد هرگونه نقطه روشن است . سیستم آموزش و پرورش بدون در نظر گرفتن شیوه های صحیح دانش آموزان ، استعدادیابی ، ظرفیت سنجی و تأثیردهی پارامترهای منطقه ای ، صرفاً به منظور موفق نشان دادن کارنامه خود در این بخش ، افزایش شاخص های کمی نظیر درصد قبولی در کنکور سراسری ، تعداد پذیرفته شدگان در رشته های مهندسی یا پزشکی (رشته های به اصطلاح « بورس » ! ) تمام ذهن و فکر دانش آموز را از بدو ورود به دبیرستان متوجه یک نقطه نهایی به نام کنکور نموده است و گذشتن از آن را به عنوان آخرین خان جاده زندگی جلوه داده است .

از دیگر سوی ، هیچ گاه ادارات آموزش و پرورش به صورت منطقه ای به بررسی و تحلیل کار خود در دوران دبیرستان ، میزان مفید بودن آموزش های ارائه شده به دانش آموز در دبیرستان و کارآمد بودن آن آموزش ها در تحصیلات دانشگاهی نپرداخته است . به دیگر بیان ، آموزش و پرورش هیچ گاه موفق نشده است یا نخواسته است ارتباط خود را با فردی که محصول فرآیند آموزش دبیرستانی اوست در دانشگاه و بعد از دوران تحصیل ادامه دهد .

۴ – مشکل دیگر نظام آموزش دانشگاهی ما در حال حاضر را افتادن «ماشین تحقیق » است . این ماشین از یک نکته بسیار ساده غافل مانده است . این نکته ساده ، در نظر گرفتن این نکته است که همه استعداد تحقیق ندارند . برخی از دانشگاه های ما ماهیت آموزشی دارند و برخی دیگر توان تحقیقاتی . همین کسانی که استعداد آموزش دارند باید آموزش دهند تا کسانی که استعداد تحقیق دارند ، تحقیق کنند . تکلیف ما در دانشگاه ها روشن نیست . مثلاً ما در رشته کامپیوتر و در مقطع کارشناسی قرار است محقق تحویل جامعه دهیم یا مهندس . (کافی است به موضوعاتی که بعضاً به عنوان موضوعات تحقیق پایان نامه دانشجویان این مقاطع است ، نگاهی بیندازید تا تضاد مذکور روشن شود . ) در حال حاضر هر استاد دانشگاهی که به عنوان استاد آموزش استخدام شده است به یک دلیل بسیار ساده نمی تواند تحقیق نکند . چون با پولی که دانشگاه ها به استادانی می دهند که فقط به آموزش دل خوش هستند ، آنها قادر نیستند حتی یک هفته زندگی کنند ؛ چه برسد به اینکه بخواهند فلان کتاب مرجع دانشگاهی را به مبلغ مثلاً $۱۰۰ خریداری کنند .

در هر حال اشکال این سیستم آن است که استاد را مجبور می کند که برای بقاء خود تحقیق کند . در نظام دانشگاهی ما ، اساتید خوب درس نمی دهند چرا که دارند تحقیق می کنند و خوب بحقیق نمی کنند چرا که مشغول تدریس هستند . دقیقاً نظیر یک بازیکن در تیم فوتبال که مربی از او خواسته است برای زنده ماندن هم دروازه بان باشد و هم مهاجم نوک . استاد در نظام دانشگاهی فعلی ما چنین وضعیتی دارد . هم باید آموزش دهد و هم باید بحقیق کند و نهایتاً نیز نه محقق خوبی است و نه مدرس موفقی است .

این نکته در برخی از موارد به حدی لوث می شود که تضادها ، بی برنامگی ها و عدم مدیریت ها در سیستم های آموزشی را کاملاً عیان می کند . از یک سو خیل عظیم پذیرش ها ، از سوی دیگر کمبود نیروهایی که بتوانند نیازهای آموزشی این خیل عظیم را پوشش دهند و از آن سوء وا نمود کردن سیستم ها به این که نیروهای آنها نیروهای آموزشی پرورشی هستند ، باعث شده که مدیران آموزشی دانشگاه ها و برنامه ریزان در نهایت سادگی ، بدون در نظر گرفتن محدودیت های سیستم های تحت امر خود و نیازهای آن اقدام به اعلان محدودیت در ساعات تدریس کنند . این جاست که کاملاً روشن می شود سیستم از درون با تضاد روبرو است. تکلیف ما با خودمان روشن نیست . هدف ما تربیت محقق است یا پرورش مهندس و پزشک و حقوقدان کارآمد ؟ اگرهدف تحقیقاتی داریم آیا توان آن را داریم یا خیر ؟ و …

مسأله آموزش در دانشگاه های ما ، روز به روز به سمت «زوال » بیشتر حرکت می کند .یکی از اساتید صاحب نظر در این زمینه ، ضعف و فتور آموزش را در سه چیز می داند . نخست سیستم واحدی آموزش دانشگاهی ، دوم : درس پنداشتن علوم و سوم مسأله زبان .

۵ – دانشگاه های ما ، فاقد طرح تحقیقاتی هستند . در ممالک پیشرفته ، دانشگاه ها براساس یک طرح تحقیقاتی از پیش بعیین شده ، اقدام به پذیرش دانشجو ، ارائه درس ، برگزاری دوره های آموزشی ، تصویب طرح های پژوهشی و پرداخت هزینه این طرح ها ، استخدام و به کارگیری اساتید و صاحب نظران و ارتباط با حوزه های صنعتی می نمایند . عدم وجود این طرح ها ، یعنی شکست کامل . این امر کاملاً بدیهی است و در صورت ادامه این مسیر توسط دانشگاه های ما ، تنها چیزی که در نهایت عاید خواهد شد ، انسان هایی آموزش دیده ولی فاقد کارآیی و توانمندی ، خسته از یک ماراتن نفس گیر بی فایده خواهد بود .

در کشور ما ، تقریباً چنین چیزی وجود ندارد[۴] . این که چرا ، این گونه که باید باشد نیست نیاز به موشکافی بیشتر و دقت فزونتر دارد ، که صد البته فعالان حوزه پژوهش و معاونت های پژوهشی و آموزشی دانشگاه ها ، خود اشراف بیشتری به چندی آن دارند و لذا صلاحیت بیشتری در ارزیابی و ریشه یابی آن دارند . عدم وجود چنین برنامه ای جدای از معلول های آن معضلات زیر را در پی دارد :

الف ) پراکندگی و فاقد جهت بودن طرح های پژوهشی و پایان نامه های تحقیقاتی :

بسیار ساده است ؛ کافی است لیستی از طرح های تحقیقاتی یک دانشکده در یک دانشگاه تهیه کنید هیچکدام در جهت همدیگر حرکت نمی کنند . همگی گوشه ای از یک مسأله متفاوت با دیگر مسائل را گرفته اند و راه حل هایی ارائه داده اند . اگر با خودمان روراست باشیم و واقع بینانه تر نگاه کنیم ، کاملاً مشخص خواهد شد که بسیاری از این طرح ها بدون انگیزه تحقیقاتی است و انگیزه های محتمل دیگری خصوصاً با راه افتادن ماشین تحقیق در دانشگاه ها در نهان ماجرا وجود دارد .

نگارنده به کرات با دوستانی برخورد داشته است که به عنوان کارشناسان آموزشی خوب ، نگران این ماجرا بوده اند و در تلاش برای یک طرح تحقیقاتی و پژوهشی .

ب ) یکدست شدن سیستم آموزش دانشگاهی

زمانی که دانشگاه ها قادر به تعریف طرح هایی نباشند که بتواند یک سو سازی در جریان تحقیقات گردد ، تنها هدف دانشگاه تربیت نیرو خواهد بود . دانشگاه می داند که نیرویی تربیت می کند که از جهات گوناگونی ناکارآمد است ؛ نه آموزش های لازم را به حد کفایت دیده است و نه توان کار تحقیقاتی دارد . لذا به هیچ وجه قادر به بهره برداری از این نیروها نیست و هدف نهایی

دانشگاه ، فارغ التحصیلی دانشجویی خواهد بود که در این سیستم وارد شده است ، این جاست که پای یک نظام خشک مقرراتی به سیستم دانشگاهی باز می شود . دانشجو در این سیستم قرار نیست کار خاصی انجام دهد ، جز گذراندن تعدادی واحد درسی از پیش تعیین شده ، که خود نیز نمی داند چه فایده ای بر آن مترتب است و قرار است چه معضلی را حل کند .

بحث و بررسی موضوع ، نیاز به زمانی فراختر و مجالی و مقالی دیگر دارد . اما به عنوان جمع بندی و از یک منظر بیرونی ، سیستم آموزش عالی در ایران یک سیستم ابزاری است . ابزاری برای مشروعیت طلبی ، حل معضل بیکاری ، سرپوش گذاری بر بی هدفی جوانان و احیاناً انقغاع مالی.

اما این ابزار روز به روز به سمت انحطاط بیشتر حرکت می کند و این جاست که باید واقعاً فکری به حال این ابزار ارزشمند! کرد . ابزاری که برای حاکمیت، مشروعیت، برای دولت، ماموریت و برای بازیگران صحنه که اساتید و دانشجویان باشند حکم ابزار مشغولیت را دارد.


۱- نگارنده ، چندین سال پیش در مقاله ای به قلم دکتر رضا منصوری ، استاد دانشگاه صنعتی شریف و معاون وزارت علوم ، این انتقاد را نسبت به تدوین اساسنامه فرهنگستان علوم دیده بود . متأسفانه اصل مرجع در دسترس نبود .

۲-روزنامه شرق ویژه نامه اندیشه شنبه ۱۱ مهر ۸۳ ص ۲۰

۳-روزنامه شرق ویژه نامه اندیشه ۱۱ مهر ۸۳ ص ۲۰

۴- لااقل تجربه نگارنده از حضور چندین ساله در واحدهای دانشگاهی صاحب نام کشور مؤید چنین مطلبی نیست

لطفا نظر خود را بنویسید

3 دیدگاه

  • فقط یه سوال دارم فلسفه این پردیس ها علوم تحقیقات چیه ؟
    میگن میخاستن با استفاده از اساتید علوم تحقیقات تهران استفاده کنن و مجوز ارشد بگیرند بدون جذب هیات علمی
    حالا اومده هر پردیس درحال ساخت ساختمون جدید و نمیونم دم و دستگاه جدا از دانشگاه ازاد این ها که شد هزینه چرا همون دانشگاه های ازاد رو افزایش ظرفیت ندادن با همون دم دستگاه قبلی وبدون هزینه دیگه
    جالبه میگن پردیس ها افزایش دانشجو داشته باشن و جذب هیات علمی میشن واحد
    یعنی اساسی اموزش کشور دچار چالش شده

  • به عنوان مثال سری به واحد علوم تحقیقات سیرجان بندازید
    عنوان خبر جلسه دفاع اولین دانشجوی ارشد واحد علوم تحقیقات سیر جان با حضور مسئولین شهر
    کسی نیست بگه فک میکنید سیرجان چه قدر میخاد دانشجوی ارشد داشته باشه بااین افزایش پذبرش ظرف نهایت ۵سال دیگه این واحدم مثل بقیه واحد ها با کاهش دانشجو رو به رو میشه

  • دقیقا درست می فرمایید فقط برای کاهش نیروی بیکاری اومدن تحصیلات تکمیلی رو به راه انداختن که الان مثل قارچ در هر دانشگاهی توی هر شهر و روستایی در حال رشد است رشدی که مقطعی است و نتیجه چنین کاری ۵سال دیگه مشخص میشه اون وقت نیروی بیکار با مدرک بالا
    وقتی میان توی هر شهر روستایی دانشگاه پیام نور و ازاد میزنن که الان هر دوتا در گرداب کاهش دانشجودر مقطع کارشناسی گرفتار شدن و روی به ارشد آوردن
    وقتی که گفتیم بابا چه خبره مثل قارچ دانشگاه میزنید کسی گوش نداد و حتی هر شهرستان و شهری ایجاد دانشگاه رو توی شهرش افتخار و مایه مباهات میدونستند